عشق

منوي اصلي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 64
بازدید کل : 2750
تعداد مطالب : 42
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1


Alternative content



زندگی ميکنم ...

 

زندگی ميکنم ...
حتی اگر بهترين هايم را از دست بدهم!!!
چون اين زندگی کردن است که بهترين های ديگر را برايم ميسازد
بگذار هر چه از دست ميرود برود....!!!!
من آن را ميخواهم که به التماس آلوده نباشد
حتی زندگی را...
نويسنده: سعید تاريخ: برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

غریبه

غریبه بود،آشنا شد…
عادت شد…
عشق شد…
هستی شد…
روزگار شد…
خسته شد…
بی وفا شد…
دور شد…
بیگانه شد…
فراموش نشد…!

نويسنده: سعید تاريخ: برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

خدایا...

 

خدایا...

میخواهم  آنگونه زندهنگه داری که نشکند دلی از زنده بودنم و

آنگونه مرا بمیرانی که کسی به وجدنیاید ازنبودنم

نويسنده: سعید تاريخ: برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

عید

عیده و امسال عیدی ندارم

گذاشتی رفتی عزیزم من بیقرارم
عیده و امسال تنهای تنها
به جای عیدی عزیزم
من تو رو میخوام

از وقتی رفتی غمگینه خونه
گریم میگیره با هر بهونه
رفتی و موندم با این همه درد
هرگز نمیشه فراموشت کرد

عیده و امسال عیدی ندارم
گذاشتی رفتی عزیزم من بیقرارم
عیده و امسال تنهای تنها
به جای عیدی عزیزم
من تو رو میخوام


اگر چه نیستی
یاد تو اینجاست
عشقت توی قلب ماهاست
هر جا که هستی
خدا به همرات
دعای خیر پشت و پنات!

هر جا که رفتی
خدا به همرات
هر جا که هستی
خدا به همرات
هر جا که رفتی
خدا به همرات
هر جا که هستی
خدا به همرات
هر جا که رفتی
خدا به همرات
هر جا که هستی
خدا به همرات
هر جا که رفتی
خدا به همرات
هر جا که هستی
خدا به همرات


نويسنده: سعید تاريخ: برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

خودكشی
یك جایی می رسد كه آدم دست به خودكشی می زند...

نه اینكه یك تیغ بردارد رگش را بزند...نه

قید احساسش را می زند
نويسنده: سعید تاريخ: برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

تنهام نذار.برگرد

 

برای اونی که خیلی آسون و بی بهانه منو تنها گذاشت و رفت اما من تا روز مرگ به یادش و به عشقش نفس می کشم و بهش وفادار خواهم بود و منتظرش خواهم موند عشق و علاقه و دوست داشتنم و تمام احساساتم نسبت بهش پاک و صادقانه بود من هیچ وقت نمی تونم باور کنم که عشق من منو واسه همیشه رها کرده و رفته من برای سلامتیش و خوشبختیش همیشه دعا می کنم حتی اگه دیگه پیشم بر نگرده و منو فراموش کنه من این راهو تا روز مرگم ادامه میدم و چشم انتظارش می مونم گویند که حافظ گفته است غم جدایی و غم تنهایی دو غم اند، من که دچارم به هر دو غم چه کنم؟؟؟

نويسنده: سعید تاريخ: برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

پشیمونم کن از رفتنم...

 

 

·         آدمی که می خواهد برودمی رود
داد نمی زند که من دارم می روم
آدمی که رفتنش را داد می زند
نمی خواهد برود
داد می زند که نگذارند برود...
نويسنده: سعید تاريخ: برچسب:پشیمونم کن از رفتنم,,,, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

 

 

من هر روز و هر لحظه نگرانت می شوم که چه می کنی !؟
پنجره ی اتاقم را باز می کنم و فریاد می زنم
تنهاییت برای من ،
غصه هایت برای من ،همه بغضها و اشکهایت برای من،
بخند برایم، بخند آنقدر بلند تا من هم بشنوم صدای خنده هایت را
صدای همیشه خوب بودنت را...
دلم برایت تنگ شده...
دوستت دارم
...

نويسنده: سعید تاريخ: برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

عاشق

یک بار دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود ازش پرسید
چرا دوستم داری ؟ واسه چی عاشقمی ؟

دلیلشو نمی دونم اما واقعاْ دوست دارم ..

تو هیچ دلیلی رو نمی تونی عنوان کنی .. پس چه جوری دوستم داری ؟
چطور میتونی بگی عاشقمی ؟

من جداْ دلیلشو نمی دونم .. اما می تونم بهت ثابت کنم ..

ثابت کنی ؟؟ نه .. من میخوام دلیلتو بگی

باشه .. باشه .. میگم .. چون تو خوشگلی ..
صدات گرم و خواستنیه ..
همیشه بهم اهمیت میدی ..
دوست داشتنی هستی ..
با ملاحظه هستی ..
به خاطر لبخندت .

دختر از جواب های اون خیلی راضی و قانع شد ..
متاسفانه چند روز بعد .. اون دختر تصادف وحشتناکی کرد و به حالت کما رفت ..
پسر نامه ای رو کنارش گذاشت با این مضمون ..

عزیزم، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم اما حالا که نمیتونی حرف بزنی، میتونی؟
نه .. پس دیگه نمیتونم عاشقت بمونم ..
گفتم بخاطر اهمیت دادن ها و مراقبت کردن هات دوست دارم ..
اما حالا که نمیتونی برام اونجوری باشی، پس منم نمیتونم دوست داشته باشم ..
گفتم واسه لبخندات، برای حرکاتت عاشقتم
اما حالا نه میتونی بخندی نه حرکت کنی پس منم نمیتونم عاشقت باشم
اگه عشق همیشه یه دلیل میخواد مثل همین الان، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره
عشق دلیل میخواد؟
نه .. معلومه که نه !!

پس من هنوز هم عاشقتم

نويسنده: سعید تاريخ: برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

ع-ش-ق

 

 

تو باعث شدی یه چیزی رو بفهمم . بفهمم عشق یعنی چی ... بفهمم دل کجاست ... بفهمم وقتی

کسی عاشق میشه چه حالی داره ... بفهمم درد عشق چیه ... حالا می دونم ... میدونم عشق یعنی

تشنگی . عشق یعنی نیاز . عشق یعنی التماس . عشق یعنی

آرزو . عشق یعنی خواستن و بدست نیاوردن . عشق یعنی دویدن و نرسیدن . آره ، عشق یعنی نرسیدن..

نويسنده: سعید تاريخ: برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

مراقب باشيم..

مراقب قلب ها باشيم

وقتی تنهاییم، دنبال دوست می گردیم

پیدایش که کردیم، دنبال عیب هایش می گردیم

وقتی که از دست دادیمش، دنبال خاطراتش می گردیم

و همچنان تنها می مانیم...

 

نويسنده: سعید تاريخ: برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

رفتی ؟

رفتی ؟ بی خداحافظی؟ فکر دلم نبودی که بی تو عذاب میکشد؟

فکر من نبودی که بی تو زندگی برایم جهنم می شود؟ مگر یادت نیست حرفهای روز آشنایی مان را؟

مگر قول ندادی همیشه با من بمانی و مرا تنها نگذاری؟
 
تو که اینک مرا تنها گذاشتی ، تو که بر روی قلبم پا گذاشتی چه زود فراموشم کردی ،
 
مرا آواره کوچه پس کوچه های شهر بی محبتی ها کردی مگر نمیدانستی بعد از تو دلم را به کسی نمیدهم؟

همه حرفهایت دروغ بود ، عشقی در دلت نبود ، سهم من از با تو بودن همین بود!

باورم نمیشود رفته ای و بار سفر را بسته ای دلم به تو خوش بود ،

چه آرزوهایی با تو داشتم ، نمیدانی که شبها یک لحظه هم خواب نداشتم
 
رفتی و من چشمهایم خیس شد روزهای زندگی ام نفسگیر شد رفتی ؟ بدون یک کلام
 
حرف گفتنی! کاش میگفتی که دیگر مرا نمیخواهی و بعد میرفتی ، کاش میگفتی از

من متنفری و بعد مرا تنها میگذاشتی ، کاش میگفتی جایی

در قلبم نداری و بعد میرفتی ! چرا بی خبر رفتی؟
نويسنده: سعید تاريخ: برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

دوستت دارم

 

گناه من گناه بي گناهيست،تمام هستي ام سياهيست،

ب هركس دل دادم بي وفاشد،

چوپايبندش شدم ازمن جداشد

نويسنده: سعید تاريخ: برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

اشك

 

ميشه مثل يه قطره اشك بعضيا رو از چشمت بندازي .... ولي هيچ وقت نمي توني جلوي اشكي رو بگيري كه با رفتن بعضيا از چشمت جاري ميشه

نويسنده: سعید تاريخ: برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

ای کاش

 

ای کاش اگه کسی به دلمون پا میگذاشت دلمون رو تنها نمیگذاشت.

ای کاش اگه کسی روزی  دلمون رو تنها میگذاشت رد پاشو روی

قلبمون جا نمی گذاشت....

نويسنده: سعید تاريخ: برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

قول نمیدم

  

 

اگه یه روز رفتی و دیگه بر نگشتی بهت قول نمیدم منتظرت بمونم

اما ازت میخوام هر موقع بر گشتی یه شاخه گل روی قبرم بزار....

نويسنده: سعید تاريخ: برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

عکس

 

 

نويسنده: سعید تاريخ: برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

خواب ناز

 

در خواب ناز بودم شبی .... دیدم کسی در می زند

در را گشودم روی او .... دیدم غم است در می زند  

 ای دوستان بی وفا .... غم با این همه بیگانگی 

 هر شب به ما سر میزند ....

نويسنده: سعید تاريخ: برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

امشب

 

 

 

امشب به رسم عاشقی ، یادی ز یاران می کنم .

                                                                   در غربتی تاریک و سرد ، از غم حکایت می کنم .

 امشب وجودم خسته است ، از سردی دلهای سرد .

                                                                 آیا تو هم در یاد من هستی در این شبهای درد؟

 

نويسنده: سعید تاريخ: برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

زندگی من

 

 

 قصه ی زندگی من قصه ایست که متن آن وجود توست و اتمامش نبود تو ...

نويسنده: سعید تاريخ: برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

براي عشق...

براي عشق گريه كن ولي به كسي نگو. براي عشق مثل شمع بسوز ولي نگذار پروانه ببينه. براي عشق پيمان ببند ولي پيمان نشكن . براي عشق جون خودتو بده ولي جون كسي رو نگير . براي عشق وصال كن ولي فرار نكن . براي عشق زندگي كن ولي عاشقونه زندگي كن . براي عشق بمير ولی دل اون  رو نكش . براي عشق خودت باش ولي خوب باش

نويسنده: سعید تاريخ: برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

عشقای امروزی

 

ماجرای عشقای امروزی چرا اینجوری شده ...
دیگه همه چی دروغ شده ... برای فرار از تنهایی هر روز یه رابطه احمقانه ...
پسر بدون هیچ عشقی میادو حرفای عاشقانه میزنه ... دختر به هوای اینکه عشقشو پیدا کرده تایید  می کنه و عاشقانه جوابشو میده ...
پسر هر روز با یوسه ای به دختر ابراز علاقه میکنه ... دختر احساس می کنه مرد زندگیشو پیدا کرده ... درست زمانی که وابسته شده دختر، پسر میگه ما دوستای خوبی برای هم هستیم ف...قط همین ... دختر میگه پس آینده چی پس زندگی مشترک ... پسر میگه ازدواج با دوستی خیلی فرق داره خیلی ...دختر میگه پس بوسه های پنهونی معنیش چی بود ... پسر میگه بوسه شرط موندن نیست ......شرط وفاداری نیست ....
بعد پسر میاد و رو صفحات فیس بوک صفحات سایتهای مختلف میزنه فاحشه کسیست که در اغوش پسرک عشق بازی میکندو در اندیشه اش به حفظ باکرگیش برای مرد و زندگی اینده اش میبالد .....براستی حق با کیست ؟
هم چنین در مقابل پسر های وفادار و عاشق دختر هایی مانند پسر های مثال زده شده بسیارند ...
براستی عشق به چه معناست ... وفاداری سیری چند؟

نويسنده: سعید تاريخ: برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

سر قرار
پیرمرد به همسرش گفت بیا به یاد گذشته های دور، به محل قرارمان در جوانی برویم. من میروم تو کافه منتظرت می مانم و تو بیا سر قرار. بعد بنشینیم و حرفای عاشقانه بزنیم.
پیرزن قبول کرد.
فردا پیرمرد به کافه رفت، دو ساعت از قرار گذشت ولی پیرزن نیامد!
وقتی به خانه برگشت دید پیرزن توی اتاق نشسته و گریه می کند.
ازش پرسید چرا گریه میکنی؟
پیرزن اشکهایش را پاک کرد و گفت:
بابام نذاشت بیام…
نويسنده: سعید تاريخ: برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

تيمارستان
پزشك قانوني به تيمارستان دولتي سركشي مي‌كرد. مردي را ميان ديوانگان ديد كه به نظر خيلي
 
باهوش مي‌آمد. او را پيش خواند و با كمال مهرباني پرسيد كه: شما را به چه علت به تيمارستان
 
آورده‌اند؟ مرد در جواب گفت: آقاي دكتر! بنده زني گرفته‌ام كه دختر هجده‌ساله‌اي داشت. يك روز پدرم از
 
اين دختر خوشش آمد و او را گرفت و از آن روز، ز...ن من مادرزن پدر شوهرش شد. چندي بعد دختر زن
 
بنده كه زن پدرم بود پسري زاييد. اين پسر، برادر من شد زيرا پسر پدرم بود. اما در همان حال نوه زنم و از
 
اينقرار نوه بنده هم مي‌شد و من پدر بزرگ برادر ناتني خود شده بودم. چندي بعد زن بنده هم زاييد و از
 
آن روز زن پدرم خواهر ناتني پسرم و ضمنا مادر بزرگ او شد. در صورتي كه پسرم برادر مادربزرگ خود و
 
ضمنا نوه او بود. از طرفي چون مادر فعلي من، يعني دختر زنم، خواهر پسرم مي‌شود، بنده ظاهرا
 
خواهرزاده پسرم شده‌ام. ضمنا من پدر و مادر و پدربزرگ خود هستم، پسر پدرم نيز هم برادر و هم نوه
 
من است! آقاي دكتر!‌ اگر شما هم به چنين مصيبتي گرفتار مي‌شديد،‌ قطعا كارتان به تيمارستان مي‌كشيد
نويسنده: سعید تاريخ: برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

مادر

 

 

آدما تا وقتي کوچيکن دوست دارن براي مادرشون هديه بخرن اما پول ندارن.
وقتي بزرگتر ميشن ، پول دارن اما وقت ندارن.
وقتي هم که پير ميشن ، پول دارن وقت هم دارن اما . . . مادر ندارن!...
به سلامتي همه مادراي دنيا...

نويسنده: سعید تاريخ: برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

پدر و پسر

 

پدر و پسر داشتن صحبت میکردن!!
پدر دستشو ميندازه دوره گردنه پسرش ميگه پسرم من شيرم يا تو؟
پسر ميگه : من..!!
پدر ميگه : پسرم من شيرم يا تو؟؟!!
پسر ميگه : بازم من شيرم...
پدر عصبي مشه دستشو از رو شونه پسرش بر ميداره ميگه : من شيرم يا تو!!؟؟
پسر ميگه : بابا تو شيري...!!
پدر ميگه : چرا بار اول و دوم گفتي من حالا ميگي تو ؟؟
پسر گفت : آخه دفعه های قبلي دستت رو شونم بود فکر کردم يه کوه پشتمه اما حالا...
به سلامتي هرچي پدره

نويسنده: سعید تاريخ: برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

عشق يعنی...

عشق يعنی با غم الفت داشتن

         سوختن با درد نسبت داشتن

                    عشق دريک جمله يعنی انتظار

                                انتظار روز رجـــعت داشتن

                                       عشق يعنی مستی و ديوانگی

                                                عشق يعنی در جهان بيگانگی

                                       عشق يعنی شب نخفتن تا سحر

                              عشق يعنی سجده ها با چشمان تر

                     عشق يعني سر به در آويختن

             عشق يعنی اشک حسرت ريختن

  عشق يعنی در جهان رسوا شدن

         عشق يعنی مست و بی پروا شدن

                  عشق يعنی سوختن يا ساختــن

                           عشق يعنی زندگی را باختن

                                   عشق يعنی انتـــظار و انتـــظار

                                           عشق يعنی هرچه بينی عکس يار

                                     عشق يعنی ديـده بر در دوختـن

                           عشق يعنی در فراقش سوختن

                 عشق يعنی لحظه های التهاب

        عشق يعنی لحظه های ناب ناب

 عشق يعنی با پرستو پر زدن

         عشق يعنی آب بر آذر زدن

                   عشق يعنی سوز نی آه شبان

                            عشق يعنی معنی رنگين کمان

                                     عشق يعنی با گلي گفتن سخن

                                              عشق يعنی خون لاله بر چمن

                                      عشق يعنی شعله بر خرمن زدن

                             عشق يعنی رسم و دل برهم زدن

                    عشق يعنی يک تيمم يک نماز

          عشق يعنی عالمی راز و نياز

عشق يعنی چون محمد پا به راه

       عشق يعنی همچو يوسف قعر چاه

               عشق يعنی بيستون کندن به دست

                        عشق يعنی زاهد اما بت پرست

                                 عشق يعنی همچومن شيدا شدن

                                          عشق يعنی قلــه و دريا شدن

                                 عشق يعنی يک شقايق غرق خون

                       عشق يعنی درد ومحنت دردرون

              عشق يعنی يک تبلور يک سرود

   عشق يعنی يک سلام و يک درود

           عشق يعنی جام لبريز از شراب

                    عشق يعنی تشنگی يعنی سراب

                            عشق يعنی حسرت شبهای گرم

                                    عشق يعنی ياد يک رويای نرم

                                        عشق يعنی غرقه گشتن در سراب

                                    عشق يعنی حلقه های بی حساب

                          عشق يعنی تا ابد بی سرنوشت

                  عشق يعنی آخــرخط بهـشــت

         عشق يعنی گم شدن در لحظه ها

عشق يعنی آبـی بی انتـــها

        عشق يعنی زرد تنها و غريب

                عشق يعنی سرخی ظاهر فريب

                          عشق يعنی تکيه بر بازوی باد

                                   عشق يعنی حسرتت پاينده باد

                                    عشق يعنی هرزمان تنها شنيدن نام او

                                       عشق يعنی هرچه گفتن هرچه کردن بهراو

نويسنده: سعید تاريخ: برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

فعل رفتن

 

سر كلاس ادبيات معلم گفت :

 فعل رفتن رو صرف كن

گفتم : رفتم ...رفتي ...رفت

ساكت مي شوم ، مي خندم ،

 ولي خنده ام تلخ مي شود

معلم داد مي زند : خوب بعد ؟ ادامه بده

و من مي گويم : رفت ...رفت ...رفت

رفت و دلم شكست ...غم رو دلم نشست

رفت و شاديم مُرد ...

شور و نشاط رو از دلم برد

رفت ...رفت ...رفت

و من مي خندم و مي گويم :

خنده تلخ من از گريه غم انگيز تر است

كارم از گريه گذشته كه به آن مي خندم

نويسنده: سعید تاريخ: برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

آخرين نگاه

هيچگاه آخرين نگاهت را فراموش نمي کنم نگاهي سرشار از
عشق صميميت و محبت .امروز سالها از آن روز مي گذرد ولي تو هر گز بر نگشته اي ..صدايت در گوشم زمزمه مي شود و نگاهت در ذهنم مجسم ولي من تو را مي خواهم نه خيالت را

نويسنده: سعید تاريخ: برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

خيلي سخته

 

خيلي سخته که بغض داشته باشي ، اما نخواي کسي بفهمه ...

 خيلي سخته که عزيزترين کست ازت بخواد فراموشش کني ...

خيلي سخته که سالگرد آشنايي با عشقت رو بدون حضور خودش جشن بگيري ...

خيلي سخته که روز تولدت ، همه بهت تبريک بگن ، جز اوني که فکر مي کني به خاطرش زنده اي ...

خيلي سخته که غرورت رو به خاطر يه نفر بشکني ، بعد بفهمي دوست نداره ...

خيلي سخته که همه چيزت رو به خاطر يه نفر از دست بدي ، اما اون بگه : نمي خوامت....

نويسنده: سعید تاريخ: برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to yosefreza.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com